شعر ، دلنوشته ، شعر آزاد ، شعر سپید

وب لاگ شعر و ادبیات
  • ۰
  • ۰

آغوش امن

آغوش من تنها خاکریز خط مقدم است ؛خودت را از بمباران کنایه آدمها نجات بده ؛ 

سرت روی سینه ام بگذار تا ترکش نگاهشان آسیبی به تو  نرساند سرت را بلندنکن،

تادیده بان، گرای عشقمان را نگیرد . روی برج های مراقبت تفکر آدمها ،همیشه 

یک سرباز با ایمان نگهبانی می دهد. بگذار بوسه هایت را تحریم کنند ،

 اصلا برای استخراج عشق محدودیت تعیین کنند ،چشم هایت را سانسور کنند ،

 آنقدر درانفرادی چشم هایت می مانم تا به عرفان برسم ،

سر روی پاهایت میگذارم ،چه جنگ نرمی راه انداخته رسانه چشمهایت ....!!! 

نگاهم که میکنی جاذبه از کشش چشم هایت شرم میکند...

 برای من که از نگاهت به عرفان میرسم ، 

دیگر از دست فلسفه و منطق کاری برنمیاید ....!!! 

چشم هایت که بارانی باشند ، دنیا عزای عمومی اعلام میکند ؛ 

بمان و این فاصله را کم کن ، هیچ جاده ای اندازه فاصله ی من

 ازتو طولانی نیست برای دیدن چشم هایت چله می گیرم ،

تو بگــــو در بین الحرمین نگاهت به زیارت کدامشان بیاییم؟ 

بدور کدامشان طواف کنم؟


📝 سپهر عسگری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی